تار و مار، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود برای مثال تهمتن به زاولستان است و زال / شود کار ایران همه تال و مال (فردوسی - ۳/۱۴۳)
تار و مار، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود برای مِثال تهمتن به زاولستان است و زال / شود کار ایران همه تال و مال (فردوسی - ۳/۱۴۳)
از اتباع است. (برهان) (ناظم الاطباء). تار و مار. (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). مبدل تار و مار. (حاشیۀ برهان چ معین ج 1 ص 462). ریزه ریزه. (برهان) (ناظم الاطباء). ریز ریز. (شرفنامۀ منیری). تال مال، از هم ریخته و پاشیده. (برهان) (ناظم الاطباء) ، زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری) ، متفرق. (برهان) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). پریشان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) : ضد و خصم و حاسد تو باد دایم مار و مور مال و ملک دشمن تو باد دایم تال و مال. (مؤلف شرفنامۀ منیری). بیشتر با لفظ کردن و شدن مستعمل است. به همه معانی. رجوع به تارمار و تار و مار و تال مال و تال و مال شدن شود
از اتباع است. (برهان) (ناظم الاطباء). تار و مار. (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). مبدل تار و مار. (حاشیۀ برهان چ معین ج 1 ص 462). ریزه ریزه. (برهان) (ناظم الاطباء). ریز ریز. (شرفنامۀ منیری). تال مال، از هم ریخته و پاشیده. (برهان) (ناظم الاطباء) ، زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری) ، متفرق. (برهان) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). پریشان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) : ضد و خصم و حاسد تو باد دایم مار و مور مال و ملک دشمن تو باد دایم تال و مال. (مؤلف شرفنامۀ منیری). بیشتر با لفظ کردن و شدن مستعمل است. به همه معانی. رجوع به تارمار و تار و مار و تال مال و تال و مال شدن شود