جدول جو
جدول جو

معنی مال و هال - جستجوی لغت در جدول جو

مال و هال
دارایی اموال مال و منال
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تال و مال
تصویر تال و مال
تار و مار، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود برای مثال تهمتن به زاولستان است و زال / شود کار ایران همه تال و مال (فردوسی - ۳/۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
از اتباع است. (برهان) (ناظم الاطباء). تار و مار. (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). مبدل تار و مار. (حاشیۀ برهان چ معین ج 1 ص 462). ریزه ریزه. (برهان) (ناظم الاطباء). ریز ریز. (شرفنامۀ منیری). تال مال، از هم ریخته و پاشیده. (برهان) (ناظم الاطباء) ، زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری) ، متفرق. (برهان) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). پریشان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) :
ضد و خصم و حاسد تو باد دایم مار و مور
مال و ملک دشمن تو باد دایم تال و مال.
(مؤلف شرفنامۀ منیری).
بیشتر با لفظ کردن و شدن مستعمل است. به همه معانی. رجوع به تارمار و تار و مار و تال مال و تال و مال شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تال و مال
تصویر تال و مال
پراکنده، زیر و زبر
فرهنگ لغت هوشیار
دارایی، خواسته، مال و مکنت، ضیاع و عقار، مایملک، نعمت، هست ونیست
فرهنگ واژه مترادف متضاد